شباهت‌ها و تفاوت‌هاي تفکر داعش با وهابيت چيست؟

ميان تکفيري هاي ديروز و تکفيري هاي امروز عناصر مشترک بسياري وجود دارد که خيلي ها ممکن است، از آنها بي خبر باشند. اين ماجرا واقعا از کجا شروع شد؟

سرمنشاء افراط گرايي و تندروي را بايد از سرزمين «نجد» جست وجو کرد، چراکه اين سرزمين کانون و مرکز سياسي جنبش ها و تحرکات اعتراض آميز پس از وفات پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم به شمار مي آمد، به گونه اي که از «سهل حنيفه» شاهد ظهور «مسيلمه» دروغگو بوديم که «سجاح التميميه» با وي هم پيمان شد و از «سهل حنيفه» بود که «محمد بن عبد الوهاب»، صاحب دعوت وهابيت بعدها زاده شد و به حيات خود ادامه داد و به تبليغ دعوت خود پرداخت.

به اين ترتيب بسياري از نجدي‌ ها در دوره پيامبر (ص) از دين برگشته و مرتد شدند و اين ارتداد آنها آنقدر ادامه يافت تا بر علي بن ابي طالب، امير مومنان عليه السلام نيز شوريدند و به «خوارج» معروف شدند، در حالي که براي توجيه خويش پرچم «حکم فقط از آن خداست» را برافراشتند و براساس آن به قتل و کشتار مسلمانان در عراق و ايران پرداخته و قتل و کشتار تمام مسلمانان را مباح کردند تا به اين ترتيب جنبش آنها با خشونتي آميخته به تفسير ديني و مذهبي در آميخت و به مهمترين ويژگي و صبغه اين افراد تبديل شد و اين مهمترين و اصلي‌ ترين پايه مکتب نجدي در تعامل با ديگران حتي پيش از ورود آنها به آيين اسلام بود.

هنوز مدتي نگذشته بود که اعراب نجد تحت عنوان «قرمطيان» تلاش کردند، انقلاب خود را به مناطق ديگر صادر کنند و اين موجب شد تا حملات آنها عراق و سرزمين شام را در برگيرد و تا نزديکي مرزهاي مصر پيشروي کنند، به گونه‌ اي که حتي «کعبه»، خانه خدا نيز از دست ويرانگري‌ هاي آنها در امان نماند.

پس از آن راهي «بعلبک» شدند و بعد از قتل عام و کشتار اهالي آن، راه «سلميه» را پيش گرفتند و اگرچه به اهالي اين شهر در ظاهر امان دادند، اما هر آن کس را که از خاندان و طايفه بني هاشم مي‌ ديدند، قتل عام مي کردند، تا به اين ترتيب وقتي از آن خارج شدند، هيچ جنبده اي را نمي توانستي در شهر ببيني.

پايگاه خبري «العهد» نوشت: اين وحشي گري بر اساس خط مشي فکري مبتني بود که «النويري» در سخنش درباره تربيت فکري جوانان قرمطي به آن اشاره کرده بود، همان گونه که «طبرى» نيز در داستاني که درباره جواني مسلمان که به آيين قرمطي درآمده و مادر و خانواده اش را ترک کرده و آيين جديد را پذيرفته بود، به آن اشاره و تاکيد کرده بود که مهمترين اصل حاکم بر آيين قرمطي مباح بودن ريختن خون هاست.

دوره‌ها و حکومت ها گذشتند و قرمطيان به حيات خويش ادامه دادند تا اينکه «محمد بن عبد الوهاب» با دعوت ديني اش و هم پيماني اش با «ابن سعود» پاي به عرصه گذاشت و براي شناخت هرچه بهتر «محمد بن عبد الوهاب» و «ابن سعود» همين کافي است که گفته شود، شعار آنها «خون و ويرانگري و غارت» بود.

به اين ترتيب ابن عبد الوهاب ماموريت مباح بودن ريختن خون‌ ها به دست آل سعود و مشروع بودن آن و اجراي اين اصل بر تمام مسلمانان که از ديد آنها کافر و مرتد شمرده مي‌ شدند، را به عنوان توجيهي مذهبي و ديني براي غارت‌ ها و قتل ها و چپاول‌ ها و در عين حال توسعه طلبي هايشان را برعهده گرفت.

به اين ترتيب ملاحظه مي شود که مدرسه فکري قرمطيان در شستشوي مغزهاي جوانان تفاوت چنداني با خط مشي که فقهاي وهابي در قبال جوانان در پيش گرفتند، تفاوتي ندارد. فقهاي وهابي نيز به جوانان خود القا مي کردند که هر کس وهابي نيست، را به قتل برسانند، چون به سادگي اين اصل را توجيه مي‌ کردند که اگر طرف مقابلت وهابي نباشد، مسلمان نيست و به همين دليل ريختن خونش مباح است.

به اين ترتيب سعودي هاي وهابي ابتدا نجد را به اشغال خود درآوردند تا پس از آن با توسعه غارت ها و چپاول هايشان منطقه «احساء» را نيز به نجد ملحق کنند و پاي به قطر و بحرين و کويت و عمان بگذارند و سپس سرزمين حجاز را به خود ملحق کنند و با يمني ها به جنگ بپر دازند و از آنجا راه اشغال عراق و سرزمين شام را پيش گيرند.

در اين خصوص تنها کافي است به آنچه «عثمان بن بشر النجدي»، مورخ سعودي حکومت اول سعودي ها در کتاب معروفش «بزرگي و شکوه در تاريخ نجد» درباره کشتار و قتل عام کربلا در سال 1216 هجري آورده است، اشاره کنيم .

النجدي در اين خصوص مي‌ گويد که سعود و البته منظور وي «سعود بن عبد العزيز بن محمد بن سعود» است، با لشکريان خود که آنها را از نجد و بيابان‌ هاي اطراف گرد آورده بود، راه سرزمين کربلا را در ماه ذي قعده در پيش گرفت و در اين راه وهابي هاي بسياري را گرد آورده بود، آنها چون به کربلا رسيدند، از ديوارها و سورهايش بالا رفتند و با زور وخشونت وارد خانه ها و بازارهايش شدند و اغلب اهالي اين شهر را قتل عام و قبه اي را که بر بالاي مزار «حسين بن علي» [ع] گذاشته شده بود، را تخريب کردند وهر آنچه از طلا و پول و زمرد و ياقوت در آن بود، را غارت کردند و همه آنها را به عنوان غنيمت جنگي به سرزمين نجد بردند.

عثمان بن بشر النجدي در پاسخ به انتقاد مسلمانان در قبال آنچه وهابي ها در کربلا دست به آن زدند، با افتخار مي گويد: بگوييد که خدا را سپاس و شکر که ما کربلا را تصرف کرديم و مردمانش را ذبح کرده و سر بريديم و بخشي از آنها را به اسارت گرفتيم و از اين اقدام خود عذر خواهي نمي‌ کنيم و به مسلمانان که آنها را کافر مي نامد، در بخش ديگري از کتاب خود مي گويد که «10 روز را در کربلا سپري کرديم و در آن چنان به قتل و کشتار و تخريب و ويرانگري پرداختيم که در قدرت درک و فهم هيچ کس نمي گنجد».

اين توجيه و تعليل آشکارا نشان مي دهد که آنها از وهابيت به گونه اي سخن مي گفتند که تنها و تنها آن اسلام است و هر کس در اين آيين و مکتب نگنجد، مسلمان نيست و اين موضوعي بود که محمد بن عبد الوهاب در رسائله اش به آن اشاره و بر آن تاکيد کرده بود.

ابن عبد الوهاب درباره اصل تولي و تبري مي گويد که فرد مسلمان هيچ گاه مسلمان واقعي نمي شود، مگر آنکه شرک را ترک کند و يکي از راه هاي ترک شرک دشمني و خصومت ورزيدن با مشرکين و بيان خصومت و نفرت خويش از آنهاست (محمد بن عبد الوهاب: کتاب کشف الشبهات و 13 رساله ديگر، چاپ قاهره، چاپ چهارم).

عبد الوهاب حکم به تکفير تمام شيعيان داد و سرزمين و کشورهاي آنها را سرزمين و کشور کفر و جنگ دانست و تصريح کرد که اگرچه همه آنها به يگانگي خداي متعال و پيامبري محمد (ص) شهادت مي دهند و نماز جمعه و جماعت را ادا مي کنند، اما در صورتي که با آنها در شريعت اختلاف نظر پيدا کرديم، به آنچه ما در آن اصول حکم مي کنيم، توسل مي جوييم و آنها را کافر و قتل اشان را واجب و سرزمين و کشورشان را سرزمين و کشور کفر و جنگ مي دانيم و به آنها حمله مي کنيم ( رساله کشف الشبهات ).

به اين ترتيب عبد الوهاب همه شيعيان را تنها به يک کلمه تکفير کرد. ابن تيميه در اين خصوص مي گويد: آدمي با کلمه اي که از دهانش خارج مي شود، کافر مي شود.

از اين مکتب نظريه پردازان و تئوريسين هايي فارغ التحصيل شدند که به سلفي هاي تکفيري يا جهادي معروف شدند و پايه گذار گروه ها و سازمان ‌هايي مانند القاعده شدند تا از القاعده گروه ها و سازمان هاي ديگري زاده شود که داعش امروز يکي از آنهاست.

دو محور اصلي پايه و اساس انديشه‌ هاي سلفي تکفيري را تشکيل مي دهد: يکي حاکميت و ديگري عقيده تولي و تبرا و با اين که مسلمانان درباره اصل «حکم فقط از آن خداست» با يکديگر اختلاف نظر ندارند، اما تفاوت ميان طوايف و گروه هاي اسلامي با گروه ها و جماعت هاي تکفيري در اين است که برداشت و فهم هريک از آنها از متون و نصوص ديني با يکديگر تفاوت مي کند و هريک از آنها برداشت هايي از اين متون و نصوص دارند که علما و روحانيون آنها برداشت مي کنند، به همين دليل فهم نادرست و اشتباه در متن و نصي نمي‌ تواند، موجب تکفير گروه ديگر شود.

اما خط مشي و ديدگاه ديگر تکفيري ها به تبعيت از بنيانگذار مکتب اشان ابن عبد الوهاب اين است که آنها به تعدد و کثرت برداشت ها از متون و نصوص ديني و امکان اجتهاد در فهم اين متون و نصوص باور ندارند و تنها به آنچه خود برداشت مي کنند، باور دارند، در اين صورت اگر مسلماني ديدگاه و برداشتي غير از ديدگاه و برداشت آنها داشته باشد، وي خارج از دين و مرتد و کافر مي‌دانند و اين يک ادعا نيست، بلکه در تمام متون و نصوص آنها آمده و تاکيد شده که در صورتي که مسلماني برداشت هاي آنها را نپذيرد، نه تنها بايد وي را مرتد و خارج از دين بدانند که بايد حد را نيز درباره وي اجرا کنند.

اما در ميان دو اصل حاکميت و تولي و تبري، عقيده و باور ديگري وجود دارد که از تمام آنچه در اين مطلب به آن اشاره شد، خطرناک تر است و آن اصل « در صورت عدم امکان اثبات مسلماني فردي بر آنها، پس وي کافر است و براي اثبات مسلماني فرد بايد که آنها دليل و برهاني داشته باشند و دليل و برهان نزد آنها اين است که فرد به همان چيزي ايمان و باور داشته باشد که آنها ايمان و باور دارند و در غير اين صورت و در صورت نقض اين اصل خون فرد و عرض و ناموس و اموالش بر آنان مباح مي شود.

در اين ميان اگر مسلمانان اقدام به تطبيق و اجراي اصول و قواعد تکفيري‌ ها کنند، بدون ترديد همه مسلمانان بايد يک ديگر را تکفير کنند و اين تکفير پاي به عرصه تمام صحابه و پيروان اين آيين تا قيام قيامت مي گذارد.

در چنين شرايطي دين اسلام به جاي اينکه هويتي براي يک جامعه تشکيل دهد و به ديني جهان شمول تبديل شود، همان گونه که خواست و اراده خداوند بوده به ديني در قبضه و احتکار گروهي خاص و محدود تبديل مي شود و نام و نشاني از اسلام واقعي در جهان بر جاي نمي ماند.

تفاوت‌هاي داعشيت و وهابيت
اما صرف نظر از اشتراک ديدگاه ها، داعشي ها و وهابي ها اختلافاتي نيز با يکديگر دارند، از جمله اينکه وهابيت دعوت خود را به سرزمين حجاز محدود کرده و حجاز را کانون و سرزمين دعوت خود مي داند، اگرچه بر دعوت افراد ديگر به اين مکتب در خارج از سرزمين حجاز نيز تکيه دارد، اما اين تکيه به اندازه داعش نيست که اعتقاد دارد، با تکيه بر «جهاد» بايد سرزمين ها و کشورهاي ديگر را تصرف کند و دولت اسلامي مورد ادعاي خود را تاسيس کند و اينکه اين دولت تا جاي ممکن توسعه و گسترش خواهد يافت.

وهابي ها اگرچه سوداي فتح جهان را نيز در سر داشته باشند، هيچ گاه از اين ايده خود بي پرده سخن نمي گويند، اما داعش بي پرده و آشکارا از اهداف خود و اينکه چه کشورهايي را در بر خواهد گرفت، سخن گفته است.

تفاوت ديگر وهابي ها و داعشي ها را بايد در اعتقادات آنها ملاحظه کرد. درحالي که وهابي ها به کعبه و حفظ آن اعتقاد و باور دارند، داعشي ها تهديد به از بين بردن آن کرده اند.

از سوي ديگر داعش هرگونه مماشات با غرب و در راس آنها آمريکا را نمي پذيرد، در حالي که وهابيت، غرب و آمريکا را مهمترين هم پيمان خود مي داند.

داعش تمام غير هم کيشان خود را تکفير کرده و بسيار با خشونت با آنها برخورد مي کند و حتي به نام مرتد بودن آنها از دم تيغ مي گذارند، در حالي که خشونت وهابيت کمتر از داعش است و تا به اين اندازه از اجبار و خشونت در برخورد و تعامل با پيروان ديگر اديان استفاده نمي کند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: سیاسی ، مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 3 مرداد 1393برچسب:, | 12:35 | نویسنده : valeh |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.